... دستانه دست دیگر رفتن باید . دامادا ، گرامی ترین دادرم ! دیریست که بی ماندگی بیوسانی : باشد اکنون دلبرت آماده هوبره ات پا به رکاب . ایمه نزدش شتاب ، ای دخت بخشیده ، همراهش شو ، ای مرغک ستانده ! کنون فرا رسیده ترا گاه رفتن ، آمده ترا ...
... دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هر چه بزرگان اول دیدار چشم بران افگنند تا سال دیگر شادمان و خرّم با آن چیزها در کآمرانی بمانند و آن بریشان مبارك گردد که خرمی و آباذانی جهان درین ...